کد مطلب:313597 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:181
علم حضرت ابوالفضل مرده را حیات بخشید
خطیب توانا، مدافع حریم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، حجةالاسلام والمسلمین جناب آقای حاج اشرف كاشانی از قول مرحوم پدرشان نقل كردند:
در كاشان شخصی به نام جعفر كبوترباز بود كه بچه دار نمی شد. مردم به او گفتند: برای اینكه خدای متعال به شما فرزندی كرامت كند، دست به دامان حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام بزن. جعفر، علمی را به نام حضرت درست كرده و به ساحت قدس ایشان متوسل می شود. از عنایات حضرت، خداوند فرزندی به او می دهد كه اسمش را به همین مناسبت عباس می گذارد. 4، 3 سال از عمر این فرزند می گذرد. یك روز جعفر می رود گوشت بگیرد و همسرش نیز مشغول تهیه ی غذا بوده است، كه از عباس غافل می شوند.
زمانی كه جعفر گوشت را گرفته به منزل می آورد و تحویل همسرش می دهد، همسرش از وی می پرسد عباس كجا است؟ جعفر می گوید: عباس با من نیامده است. نگران می شوند و در جستجوی او برمی آیند. پس از جستجو كردن، می بینند عباس در آب افتاده و خفه شده است و دیگر زنده نیست. مادر و همسایه ها همه گریه و زاری می كنند. عباس دیگر وجود ندارد.
جعفر می گوید: الآن من ترتیب كار را می دهم؛ همان علمی را كه برای حضرت ابوالفضل علیه السلام درست كرده بود می آورد و در وسط حیاط به زمین می زند، سپس عباس مرده و بی جان را می آورد و زیر علم حضرت می گذارد و می گوید: آقاجان، ای ماه بنی هاشم، این فرزند را خدا به واسطه ی شما به من داده است، حالا هم از شما تقاضا دارم
[ صفحه 419]
از خدا بخواهید زنده اش كند وگرنه علمت را آتش می زنم! پس از گذشت لحظاتی چند، می بینند بچه به حركت درآمد و مقداری استفراغ كرد و بلند شد.
آری، این است نتیجه ی توسل جستن به آقا قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام.
در كاشان شخصی به نام جعفر كبوترباز بود كه بچه دار نمی شد. مردم به او گفتند: برای اینكه خدای متعال به شما فرزندی كرامت كند، دست به دامان حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام بزن. جعفر، علمی را به نام حضرت درست كرده و به ساحت قدس ایشان متوسل می شود. از عنایات حضرت، خداوند فرزندی به او می دهد كه اسمش را به همین مناسبت عباس می گذارد. 4، 3 سال از عمر این فرزند می گذرد. یك روز جعفر می رود گوشت بگیرد و همسرش نیز مشغول تهیه ی غذا بوده است، كه از عباس غافل می شوند.
زمانی كه جعفر گوشت را گرفته به منزل می آورد و تحویل همسرش می دهد، همسرش از وی می پرسد عباس كجا است؟ جعفر می گوید: عباس با من نیامده است. نگران می شوند و در جستجوی او برمی آیند. پس از جستجو كردن، می بینند عباس در آب افتاده و خفه شده است و دیگر زنده نیست. مادر و همسایه ها همه گریه و زاری می كنند. عباس دیگر وجود ندارد.
جعفر می گوید: الآن من ترتیب كار را می دهم؛ همان علمی را كه برای حضرت ابوالفضل علیه السلام درست كرده بود می آورد و در وسط حیاط به زمین می زند، سپس عباس مرده و بی جان را می آورد و زیر علم حضرت می گذارد و می گوید: آقاجان، ای ماه بنی هاشم، این فرزند را خدا به واسطه ی شما به من داده است، حالا هم از شما تقاضا دارم
[ صفحه 419]
از خدا بخواهید زنده اش كند وگرنه علمت را آتش می زنم! پس از گذشت لحظاتی چند، می بینند بچه به حركت درآمد و مقداری استفراغ كرد و بلند شد.
آری، این است نتیجه ی توسل جستن به آقا قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام.